- پارس کردن
- عوعو کردن نوفیدن: سگ در خانه صاحبش پارس میکند (مثل)
معنی پارس کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- پارس کردن
- عوعو کردن سگ
- پارس کردن
- bellen
- پارس کردن
- гавкати
- پارس کردن
- szczekać
- پارس کردن
- abbaiare
- پارس کردن
- blaffen
- پارس کردن
- menggonggong
- پارس کردن
- भौंकना
- پارس کردن
- havlamak
- پارس کردن
- kubweka
- پارس کردن
- ঘেউ ঘেউ করা
- پارس کردن
- بھونکنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از هم دریدن شکافتن بریدن قطع کردن
روبیدن روفتن پاک کردن
متوقف کردن اتومبیل و دیگر وسایل نقلیه در محل معین
روبیدن برف یا چیز دیگر از روی زمین به وسیلۀ پارو
بردن در بازی نرد بطوری که همه مهره هایخود را بردارند و حریف نتواند هیچ مهره را خارج کند
Rip, Rupture, Shred, Tatter, Tear
Moor, Park
пришвартовать , парковать
рвать , разрывать
anlegen, parken